سخته رفتن...!؟؟!....سخته درسم..... :دی

سخته درسم ،

رسیده وقت افتادن ،

به یاد اون روزا که درسم در یه خط دفتر نقش میبست ،

چشم با اشک خیرست به فردایی که توی شهریور یه بخش دیگست ،

من نمیدونم بهش نمیومد که انقدر باشه سخت ، نخواستم بفهمم اینو که باید خوند ،

فهمیدم حق میدم بهت باشه بخند ( معلم ) ،

به من ؟ واقعا که حق داری بخندی که با اون نمرت منو به رگباری ببندی که بد تر از صد تا گلوله سرب د...اغه ،

پاس شدن مثل طلوع صبحه آخه ،

تا وقتی درسا آسون بود من غم نداشتم ،

واسش تا جایی که تونستم من کم گذاشتم ،

البته خودم میخاستم اینا منت نیست ولی پاس شدن واسه من ،

من بعد ریسکه ،

دیگه با خاطراتشون خوشم ،

پس چون که حتی فکر پاس نشدن کشندس ،

بزار بگم ، آخرین سطرمو بخونی ،

من میرم که شاید تو پاس بشی بمونی

خی خی خی 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد